,,



توی این مقاله نتیجه گیری عجیبی ارائه شده متوجه نمیشم چطور نویسنده به این جا رسید بعد یاد کارهای خودم که می افتم اوقاتم تلخ میشه مثل اون روز که پنجاه هزار تومن دادم به شیرینی فروشی برای کمی پای سیب. تأکید هم کردم حتما سیب باشه. اما وقتی اومدم خونه دیدم پای گلابی ه. مثل همون روز.

هرروز فراموش میکنم پروفن بگیرم این ه که از دیروز تا امشب درکنار تحمل درد، هشت تا قرص استامینوفن ۵۰۰ خوردم این قرص ها رو من اثر نداره دوتا میخورم دراز میکشم و چشمهام رو می‌بندم بعد از نیم ساعت آروم میشه بعد از یک ساعت و نیم تا سه ساعت دوباره شروع میشه آروم ه اما یکهو انگار طوفان برسه، رگهای پشت سرم سرمیذارند به عصبانیت و آزارم میدند نتونستم کتاب بخونم یا کارهام رو انجام بدم حتی خبر پراسترسی که ظهر از دفتر فصلنامه گرفتم که گفتند داور نظر قطعی داده و بعد از

گمونم نباید موسیقیsays از Nils frahm رو گوش می کردم موسیقی عجیبی ه و با شدت عمیقی روی روانم اثر میگذاره تمام افکار مالیخولیاییم رو تکه تکه می‌کنه و از توی مغزم جلوی چشمهام میاره بخصوص از وسطهاش که اوج میگیره تمام گره های روحیم طناب می‌شند و میپیچند دور گلوم. انقدر فشار داشت که دیشب دوست داشتم خودم رو بندازم سطل زباله. خیلی زیباست اما انگار تو پوسته ی روح من از گذر پوسیدگی هام وارد میشه. هر نت پیانو ش یک دالان تاریک از هزار تاریکی پس روحم رو بالا میاره.

دیشب رو سخت گذروندم و تا صبح کابوس دیدم توی آسانسور گیر افتاده بودم و از طبقه ۱۲۵ به طبقه ۱ می رفتم. اون فشار رو روی مغزم هنوز حس می کنم ترسیده بودم خو دم رو دیدم گوشه آسانسور نشسته بودم و چمباتمه زده بودم و با دستهام گوش هام رو گرفته بودم بعد بلند شدم دکمه نزدیکترین طبقه رو زدم که متوقف بشه اما عدد از ۱۲۰ رفت رو ۱۲۰۰. هرچقدر زدم بدتر شد. ۱۲۰۰۰ ۱۲۰۰۰۰۰ اما بعد از کمی شکنجه متوقف شد و در باز شد و من رفتم که از در بیرون برم اما در بسته شد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Search the web سیب قرمز ★GTA GAMER★ طراحی سایت فروشگاهی نگفته هاي تنهائي درجمع شما Brian انجمن نقد ادبی آسنی واردات از چين گيتار فلامنکو Melanie